- مدرس: admin
- مدت زمان: 10 هفته
چرا ادبیات ؟
در نظر بعضی آدم ها ادبیات فعّالیّتی غیر ضروری است و نوعی سرگرمی محسوب می شود. چیزی تجمّلی و تنها در خور افرادی است که وقت اضافی دارند. چیزی است در شمار ورزش ، سینما، بازی شطرنج و … که در اولویت بندی وظایف و مسؤلیّت های زندگی بی هیچ دغدغه ای می توان از آن چشم پوشید.
ما در دوران تخصّصی شدن دانش زندگی می کنیم و این به سبب تکامل حیرت انگیز علم و تکنولوژی است و نیز نتیجه ی تقسیم دانش به شاخه ها و بخش های بی شمار. این روند به احتمال زیاد در سال های آینده شتاب خواهد گرفت . بی گمان تخصّصی شدن فایده های بسیار دارد امّا پیامدهای ناگواری نیز دارد، چرا که خصایص مشترک فکری و فرهنگی را که به انسان ها امکان همزیستی و همبستگی می بخشد از میان برمی دارد. در زمانه ی ما علم و تکنولوژی نمی توانند نقشی وحدت بخش داشته باشند و این دقیقاً به سبب گستردگی بی نهایت دانش و سرعت تحوّل آن است . امّا ادبیات از آغاز تا کنون و تا زمانی که وجود داشته باشد ، فصل مشترک تجربیّات آدمی بوده و خواهد بود و به واسطه ی آن انسان ها می توانند یک دیگر را باز شناسند و با یک دیگر گفت و گو کنند و در این میان تفاوت مشاغل ، شیوه ی زندگی ، موقعیّت جغرافیایی و فرهنگی واحوالات شخصی تأثیری ندارد. ادبیات به تک تک افراد با همه ی ویژگی های فردی شان امکان داده از تاریخ فراتر بروند. ادبیات از طریق متونی که به دست ما رسیده ما را به گذشته می برد و پیوند می دهد با کسانی که در روزگاران سپری شده ، لذّت ها برده اند و رویاها پرورده اند و همین متون ، امروز به ما این امکان را می دهند که لذّت ببریم و رؤیاهای خودمان را بپرورانیم. این احساس اشتراک در تجربه ی جمعی انسانی در درازای زمان و مکان ، والاترین دستاورد ادبیات است.
یکی از اثرات سودمند ادبیات در سطح زبان تحقّق می یابد .جامعه ای که ادبیات مکتوب ندارد ، در قیاس باجامعه ای که مهم ترین ابزار ارتباطی آن ، یعنی کلمات ، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته ، حرف هایش را با دقّت کم تر و وضوح کم تر بیان می کند. جامعه ای بی خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده ، همچون جامعه ای از کرو لال ها دچار زبان پریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتدایی اش ، مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می کند. آدمی که نمی خواند ، یا کم می خواند یا فقط پرت و پلا می خواند،بی گمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف می زند امّا اندک می گوید . ولی مسئله تنها محدودیت کلامی نیست . محدودیت فکر و تخیّل نیز در میان است. ما سخن گفتن درست ، پر مغز ، سنجیده و زیرکانه را از ادبیات و تنها از ادبیات خوب می آموزیم .هیچ یک از انواع علوم و هنرها نمی تواند در غنا بخشیدن به زبان مورد نیاز مردم جای ادبیات را بگیرد. درست گفتن و تسلّط بر زبانی غنی و متنوّع ، بدین معنا است که ما آمادگی بیشتری برای تفکّر ، آموختن ، آموزش ، گفت و گو و نیز خیال پردازی و حس کردن داریم.